نکتههایی از زندگی امام رضا (علیهالسلام)
صلوات
هرگاه حضرت میخواست دعایی کند، با صلوات بر محمد و آل محمد شروع میکرد. او در نماز و غیر آن بسیار صلوات میفرستاد و میفرمود «هر کس نمیتواند کاری کند که به سبب آن، گناهانش زدوده شود، بر محمد و خاندان او بسیار درود فرستد؛ زیرا صلوات، ریشه گناهان را از میان میبرد.»
(امالی صدوق، ص ۱۳۱، ح ۱۲۳)
سلاح پیامبران
حضرت، جملهای را بارها به یارانش میفرمود که «بر شما باد سلاح پیامبران».
یکبار کسی پرسید «سلاح پیامبران چیست؟»
حضرت فرمود «دعا».
(الکافی، ج ۲، ص ۴۶۸، ح ۵)
شیوه دعا کردن
هر وقت امام میخواست که برای کسی ادعا کند، نخست روبهقبله میکرد، سپس آهسته ذکرهایی میگفت و آنگاه با صدایی که شنیده میشد برای آن فرد دعا میکرد. یکبار از امام خواستم در حق برادرم که از اعتقادات شیعی دست برداشته و منکر امامت امام بود، دعا کند. امام روبهقبله کرد و ذکری را گفت، سپس دست راست خود را بلند کرد و اینگونه خدا را خواند «بار خدایا! گوش و چشم و سرتاسر دل او را در اختیار بگیر و بهحق، بازگردانش.» چندی بعد برادرم (یزیدبناسحاق) دوباره بهحق بازگشت و از علاقهمندان امام شد.
(رجال الکشی، ج ۲، ص ۸۶۶، ح ۱۱۲۶)
دعای فرزند دار شدن
مدتی طولانی از ازدواجم میگذشت ولی خدا به من فرزندی نمیداد. همسرم از این موضوع، بهشدت ناراحت بود. من هم همسرم را خیلی دوست داشتم و نمیتوانستم ناراحتیاش را ببینم. نزد امام رضا (علیهالسلام) رفتم و داستان را برای ایشان نقل کردم. امام تبسمی کرد و فرمود: انگشتری فراهم کن که نگینش فیروزه باشد. سپس روی نگین آن بنویس: «رب لا تذرنی فردا و أنت خیر الوارثین» و این انگشتر را همواره در دست داشته باش.
من هم همین کار را کردم. یک سال از این ماجرا گذشت که خداوند، پسری به من داد.
(امالی، طوسی، ج ۴۹، ص ۶۲)
سجده شکر
حضرت به یکی از یارانش در نامه نوشت: در سجده شکر صدبار «شکراً شکراً» یا «عفواً عفواً» بگو.
امام میفرمود: کمترین ذکر در سجده شکر این است که سه بار بگوید: «شکراً لله».
پرسیدند که منظور از «شکراً لله» چیست؟ امام فرمود «یعنی این سجده من، شکر به درگاه خداوند است، برای توفیق خدمت و ادای فریضهای که به من داده. شکر، موجب زیادشدن است و اگر در نماز کوتاهی و نقصی باشد که با نوافل جبران نشده باشد با این سجده جبران خواهد شد.»
(عیون أخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۵۴، ح ۲۷)
زیارت حضرت معصومه
برخی مسافران و ساداتی که از مدینه به خراسان آمده بودند، خبر دادند که قرار است جمعی از نزدیکان، بهویژه خواهر امام به خراسان بیایند. آنها قرار بود از جاده بالایی که از منطقه اصفهان و ساوه میگذشت، به خراسان سفر کنند. چند روزی از این خبر نگذشته بود که خبر ناگواری در مرو منتشر شد. خبررسانان میگفتند: فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) خواهر امام، در بین راه مریض شده و در قم ساکن شدهاند.
قمیها نیز با احترام و شکوه ویژه از ایشان پرستاری کردهاند، ولی خواست الهی چنین بود که ایشان جهان را وداع گفتند. شیعیان قم نیز آن بزرگوار را در قم دفن کردند و قبر ایشان را بسیار محترم میشمردند.
چند روز بعد، فرصتی شد که نزد امام بروم. از ایشان پرسیدم، زیارت حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) چه فضیلتی دارد؟ امام فرمود: «هرکس قبر فاطمه را زیارت کند، اهل بهشت خواهد بود.»
(کامل الزیارات، ص ۳۲۴، ح ۱)
محاسن مشکی
امام معمولاً محاسن زیبایشان را خضاب میکرد؛ بنابراین ریش ایشان همیشه سیاه بود. با خودم گفتم باید از امام بپرسم که چرا چنین میکند؛ زیرا محاسن سفید به هیبت آدمی میافزاید. یک روز فرصتی پیش آمد و به ایشان گفتم «چرا شما محاسن خودتان را با رنگ سیاه خضاب میکنید؟»
امام فرمود «رنگ کردن محاسن ثواب دارد، وانگهی این کار بر عفت بانوان میافزاید. اگر مردها خضاب میکردند و خویشتن را میآراستند، زنان از جاده عفاف بیرون نمیرفتند.»
(الکافی، ج ۶ ص ۴۸۰)
چند سفارش خوراکی
بسیاری از وقتها امام توصیههای پزشکی میکرد. توصیههایی که از سخنان جد بزرگوارشان پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود.
امام نقل میکرد که بهترین آشامیدنی در این دنیا و آن دنیا آب است. بر شما باد به روغنزیتون؛ زیرا معده را پاک و اعصاب را تقویت میکند و بیماری فرسوده کننده را از بین میبرد، اخلاق را نیکو میکند و به روح آرامش میدهد و اندوه و غم را میزداید. از میان میوهها نیز انار بخورید؛ زیرا هر دانهای از انار که وارد معده شود، قلب را صفا و نور میبخشد و البته هیچچیز نزد خداوند منفورتر و مکروهتر از پرخوری نیست.
(عیون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۳۸)
آداب غذا خوردن
امام به شستن دستها قبل و بعد از خوردن غذا بسیار اهمیت میداد و میفرمود این کار، نعمت را پایدار و همیشگی میکند.
حاضران نشسته بودند. خدمتکاران آب آوردند. امام از حاضران خواست که برای خوردن غذا دستهایشان را بشویند، البته فرمود که هرکس دستهایش تمیز است، مانعی ندارد که نشوید. یکی از حاضران دستش کثیف بود، ولی نمیخواست آنها را بشوید.
امام به او فرمود «دستهایت را بشوی، شستن اول، برای ماست و شستن دوم، برای خودت. اگر خواستی، شستن دوم را ترک کن.»
قدری فکر کردم که منظور امام چیست؟ مقصود ایشان این بود که شستن پیش از غذا در خوراک دستهجمعی که همگی با دست از یک ظرف غذا میخورند، به سود همه است، اما شستن پس از غذا فقط برای خود فرد مفید است. اگر کسی نمیخواهد بهداشت فردی را رعایت کند، حق ندارد به دیگران آسیب برساند.
(المحاسن، ج ۲، ص ۲۰۰، ح ۱۵۸۷؛ الکافی، ج ۶، ص ۱۳)
خوردن
حضرت بر این باور بود که باید غذا خوردن را با سبکترین غذاها آغاز کرد و میفرمود: «بهاندازه عادتت و بسته به فعالیتت و زمانت، خوردن غذا را آغاز کن».
بارها دیده بودم که حضرت پس از خوردن غذا به پشت دراز میکشید و پای راست را روی پای چپ میانداخت، شام شب را لازم میدانست، ولی بر کم خوردنش تأکید میکرد و میفرمود «کسی که میخواهد. تندرست و بدنی لاغر و چابک داشته باشید، از شام شبش کم کند.»
(المحاسن، ج ۲، ص ۲۳۶، ح ۱۷۱۳؛ طب الإمام رضا، ص ۱۵)
لباس نو
همه کارهای امام، نظم ویژهای داشت. مدتی خادم ایشان بودم. خوب به یاد دارم که هرگاه ایشان میخواست لباس بپوشد، همواره از سمت راست خود لباس را بر تن میکرد و هنگامیکه لباس نو میخرید و میخواست بپوشد، نخست یک کاسه آب میطلبید. امام بر آب کاسه، ده بار «إنا انزلناه»، ده بار «قل هو الله» و ده بار «قل یا أیها الکافرون» میخواند و سپس آب را بر آن لباس میپاشید. یک بار جرئت کردم و از ایشان چرایی این کار را پرسیدم. حضرت فرمود «هرکس قبل از اینکه لباس نو را بپوشد، چنین کند تا هنگامیکه یک نخ از آن لباس باقی باشد، زندگیاش با وسعت و راحت خواهد بود.»
(عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۸۱، ح ۹۱)
انگشتر
بسیاری از شیعیان را میشد از انگشتر عقیقی که در دست راستشان بود، شناخت. این از دستورهای امام به شیعیان بود. ایشان میفرمود «انگشتر عقیق، فقر را از بین میبرد و نفاق را از دلهای مردم زایل میکند.» شیعیان نیز معمولاً دنبال عقیق بودند.
خود امام نیز دو انگشتر به دست میکرد، یک انگشتر را که از پدرشان موسی بن جعفر به ارث برده بود و روی نگین آن عبارت «حسبی الله» حک شده بود و یک شاخه گل و یک خلال هم در بالای آن نقاشی شده بود.
روی انگشتر دیگر امام، عبارتی نقش بسته بود که ما نمیدانستیم چیست. یک روز یونس بن عبدالرحمن، از امام پرسید که روی نگین شما چه عبارتی نوشته شده است؟ امام فرمود «نقش نگین من این است: ماشاء الله لا قوة إلا بالله».
(الکافی، ج ۶، صص ۴۷۳ و ۴۷۱)
تکریم فرزند
عربها غیر از نام، «کنیه» هم دارند. آنها وقتی میخواهند به کسی احترام بگذارند، او را با «نام» صدا نمیکنند؛ بلکه با «کنیه» خطاب میکنند. برای من جالب بود که آن حضرت، هیچگاه نام فرزندش «محمد» را نمیبرد، مگر با کنیه، مثلاً میفرمود «ابوجعفر» برایم نامهای فرستاده است، یا من به ابوجعفر چنین نوشتم. اینگونه احترام گذاشتن، معمولاً در خانوادهها مرسوم نبود، اما امام باکمال احترام از فرزندش یاد میکرد. این تکریم وقتی برایم بیشتر نمایان و جذاب شد که دانستم فرزند ایشان، هنوز کودکی بیش نیستند، ولی امام باکمال احترام از او در نامهها یاد میکند و فرزندش نیز با نهایت بلاغت و شیوایی پاسخ میداد.
(عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۶۶)
معیار در هزینه خانه
درباره هزینه کردن در خانواده از امام رضا (علیهالسلام) پرسیدم. دنبال معیار بودم. امام فرمود «راه میانه، راهی است در میان دو روش ناپسند!» منظور امام را متوجه نشدم. پرسیدم «فدایت شوم! من آن دو روش ناپسند را نمیدانم. منظورتان چیست؟»
حضرت فرمود «آری، میدانم. خدا تو را رحمت کند! آیا نمیدانی که خداوند، از اسرافکاری و سختگیری، بیزاری جسته و فرموده است: «آنان که انفاق میکنند، نه اسراف میورزند و نه تنگ میگیرند؛ بلکه راهی میانه در پیش میگیرند»؛ یعنی نه افراط و نه تفریط.»
(الخصال، ص ۵۴، ح ۷۴ و ۹۵)
زدن فرزند ممنوع
پسرم خیلی مرا اذیت میکرد. میخواستم او را تنبیه بدنی کنم. گفتم از امام راهنمایی میگیرم. نزد ایشان رفتم و از فرزندم شکایت کردم. حضرت فرمود: «فرزندت را نزن، بلکه با او قهر کن، اما زمان آن را طولانی نکن.»
(عده الداعی، ص ۷۹)
فروتنی در حمام
بخارآب فضای حمام را فراگرفته بود. امام وارد حمام شد و مکانی را برای خود در نظر گرفت. امام میخواست خود را بشوید که مردی ایشان را صدا زد و گفت: «ای مرد! بیا اینجا مرا کیسه بکش!» ایشان بیدرنگ بهطرف او رفته، کیسه را گرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. چند نفر امام را شناختند. چیزی نگذشت که آنها، امام به مرد معرفی کردند.
مرد بسیار شرمنده شده بود. پیوسته از امام عذرخواهی میکرد و از او میخواست که دیگر کیسه نکشد؛ اما امام با او صحبت میکرد و او را آرام مینمود و همچنان او را کیسه میکشید.
(مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۳۶۲)
آداب میزبانی
صحبت از آداب میهمان و میهمانداری بود. هرکس مطلبی را یادآور میشد. امام رضا (علیهالسلام) داستانی را از اجدادش نقل کرد. فرمود: روزی فردی امام علی (علیهالسلام) را به میهمانی دعوت کرد. ایشان فرمود «به سه شرط میآیم. اگر قول میدهی که رعایت کنی، دعوتت را میپذیرم.» مرد گفت «آن سه شرط چیست؟» فرمود: شرط اول اینکه چیزی از بیرون منزل برای من تهیه نکنی. دوم ازآنچه در منزل است چیزی را از من دریغ نکنی و سوم اینکه زن و بچهات را به رنج و سختی نیندازی مرد که علاقهمند بود میزبان امام شود، گفت «یا امیرالمؤمنین! قول میدهم این سه شرط را رعایت کنم.» امام نیز دعوت ایشان را پذیرفت و به منزل ایشان رفت.
(عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۵۵، ح ۱۶)
حق میهمان
میهمانان حضرت، خوب به خاطر دارند که امام، همواره برای بدرقهشان با آنان همراه میشد. خود امام از اجدادشان نقل میکرد که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرموده بود «از حقوق میهمان آن است که او را هنگام رفتن از منزل همراهی کنیم تا جایی که از حریم خانهات بیرون رود.»
(عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۷۵ ح ۳۲۳)
ثروتاندوزی
با دوستان، درباره ثروتمندان صحبت میکردیم. بحث این بود که چه میشود برخی یکدفعه ثروتمند میشوند. اساساً چرا برخی فقط ثروت میاندوزند و از حال دیگران بیخبرند. یکی از یاران امام که در میان ما بود، گفت «سخنی را از امام شنیدهام. شاید پاسخ همین پرسشها باشد.»
امام میفرمود «ثروت انباشته نمیشود، مگر به سبب پنج چیز: بخل شدید، آرزوی طولانی، حرص زیاد، قطع رحم و ترجیح دادن دنیا بر آخرت.»
(عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۵۰)
نیت پاک
امام رضا (علیهالسلام) میفرمود «به کودک دستور بده که با دست خودش صدقه دهد، اگرچه تکه نانی یا یکمشت چیز اندک باشد؛ زیرا هر چیزی که در راه خدا داده میشود، هرچند کم، اگر با نیت پاک باشد، بسیار است.»
(الکافی، ج ۴، ص ۴، ح ۱۰)
نداری
مرد فقیری نزد امام رفته بود و از مشکلات زندگی شکایت میکرد. امام فرمود «هرگاه صدای اذان را شنیدی، همانگونه که مؤذن اذان میگوید، تو هم اذان بگو انشاءالله مشکلات برطرف خواهد شد.»
به گمانم منظور امام این بود که کلمات اذان را همراه مؤذن آهستهآهسته بگوید. این را از قول جدش میفرمود، یعنی امام صادق (علیهالسلام)
(مکارم الأخلاق، ج ۲، ص ۱۵۰، ح ۲۳۶۷)
انفاق روزانه
امام نشسته بود که یکی از شیعیان وارد شد. امام از او پرسید «آیا امروز چیزی انفاق کردهای؟»
او گفت «نه!»
امام فرمود «پس چگونه امید داری که خدا دوباره به تو نعمت دهد؟ انفاق کن هرچند یک درهم باشد.»
خود امام نیز بسیار صدقه میدادند؛ البته بیشتر در نهان و معمولاً در شبهای تاریک.
(الکافی، ج ۳، ص ۴۴، ح ۹)
اسراف
روزی یکی از خدمتکاران، سیبی را نیمخورده رها کرده، دور انداخت. امام سیب نیمخورده را دید و رو به خدمتکاران فرمود «سبحانالله! اگر شما از آن بینیازید، مردمی هستند که به آن نیازمندند. آن را در اختیار کسی قرار دهید که بدان نیاز دارد.»
(الکافی، ج ۶ ص ۲۹۷، ح ۸)
احترام به سفره
من در اصل، قمی و از خاندان اشعریها بودم؛ بنابراین مانند بسیاری از قمیها از کودکی با خاندان پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) آشنا شدم.
در روزگاری که امام در خراسان بودند، در مقام خدمتکار در منزل ایشان خدمت میکردم و معمولاً در کارهای خانه با دیگر خدمتکاران امام همراه بودم.
امام به ما میفرمود «هرگاه من وارد شدم و شما مشغول غذا خوردن بودید، برنخیزید تا غذا خوردنتان تمام شود.» چه بسیار اتفاق میافتاد که امام جمعی از ما را احضار میکرد، ولی به ایشان گفته میشد که خادمان مشغول خوردن غذا هستند، پس بلافاصله امام میفرمود «رهایشان کنید تا از خوردن آسوده شوند.»
(الکافی، ج ۶، ص ۲۹۸، ح ۱۰)
خانه کوچک
یکی از کارکنان امام، نانخور بسیاری داشت و در خانهای بسیار کوچک زندگی میکرد. امام وقتی از این موضوع آگاه شد، خانهای برای وی خرید و به او فرمود «ازآنجاکه منزل شما کوچک است، بروید در فلان منزل و آنجا ساکن شوید.» مرد خوشحال شده بود، ولی نمیخواست به منزل جدید برود. مرد به امام گفت «از شما متشکرم، ولی من در همین خانهام میمانم؛ زیرا پدرم هم بااینکه وضع مالیاش خوب بود تا وقتی زنده بود در همین خانه بهسختی زندگی کرد!»
امام که گویی از این دلیل نابخردانه ناراحت شده بود، به او فرمود «اگر پدرت نادان بوده، آیا تو هم باید مانند او باشی!»
(الکافی، ج ۶ ص ۵۲۵، ح ۲)
منبع: ماهنامه خانه خوبان