طواف دل
  • 1512
  • 138 مرتبه
علی‌اکبر (علیه‌السلام)؛ الگوی ايمان و ادب و شجاعت

علی‌اکبر (علیه‌السلام)؛ الگوی ايمان و ادب و شجاعت

1398/12/01 02:26:21 ب.ظ

یکی از بارزترین نمونه‌های کمال و اسوه‌های پاکی و مردانگی، «علی‌اکبر»، شهید بزرگ حماسهٔ عاشورا و فرزند بافضیلت سیدالشهدا (علیه‌السلام) است. سزاوار است که از رهگذر آشنایی با شخصیت و ویژگی‌های این جوان برومند و رشید و باصلابت، از او درس جوان مردی و مقاومت و ایمان و ادب بیاموزیم و نسلی را تربیت کنیم که پویای راه نورانی آن شهید باشد.

 

دودمان پاک

حضرت علی‌اکبر (علیه‌السلام) مولود خانهٔ امامت و پروردهٔ دامان ولایت و نجابت است. تولد او در روز یازدهم شعبان سال 33 هجری در مدینه بوده است. (1) پدرش حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) و مادرش لیلی دختر «ابی‌مره» بود که از خاندانی جلیل و باشرافت بود. به دلیل این‌که او بزرگ‌ترین پسر سیدالشهدا بود، به علی‌اکبر مشهور شد. البته بعضی هم امام سجاد (علیه‌السلام) را پسر بزرگ امام حسین (علیه‌السلام) می‌دانند.

تربیت شایستهٔ امام حسین (علیه‌السلام) سبب شد که علی‌اکبر به بهترین صفات کمال آراسته شود. عواملی همچون: اصالت خانوادگی، تربیت و وراثت، کسب علم و فضایل از عناصر تشکیل‌دهندهٔ شخصیت هر کس است، در وجود و زندگی او فراهم بود. خلق‌وخوی او و رفتار و حرکات و ادب و متانتش در حد اعلای برجستگی و درخشندگی بود. آن‌گونه که گفته و نوشته‌اند، رفتارش یادآور حرکات و رفتار پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و همین سبب می‌گشت تا در چهرهٔ او شخصیت پیامبر را مشاهده نمایند و با دیدن او یاد حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را در ذهن‌ها زنده کنند. علی‌اکبر، نسخه‌ای برابر با اصل نسبت به رسول خدا و شاخه‌ای از آن شجرهٔ طیبه و ریشهٔ پاک بود و وارث همهٔ خوبی‌های خاندان عصمت و طهارت به شمار می‌رفت.

الگـــوی شجاعــت و ادب، اکبر
دردانهٔ فاطمی نسب، اکبر

فرزند یقین، ز نســـل ایمان بود
پروردهٔ دامـــن کریمــــان بود

جان، برخی نام مانـدگارش باد
یاد ادبــــش نمی‌رود از یــاد

آن یوسف حسن و ماه کنعانی
در خلق و خصـال، احمــد ثانی

آن شاهد بزم، سرو قامت بود
دریادل و کوه استقامت بود
(2)

 

فضایل

علی‌اکبر (علیه‌السلام)، از جوانی مجموعه‌ای از خوبی‌ها و فضیلت‌ها و نمونه‌ای روشن از فضایل عترت پاک پیامبر بود. حتی کسی چون معاویه هم که دشمن خاندان عصمت بود، به فضایل او اقرار داشت. روزی در حضور معاویه سخن از این بود که «رهبری دینی» شایستهٔ کیست؟ حاضران گفتند: تو شایسته‌ترینی. ولی خود معاویه گفت: نه چنین نیست. علی فرزند حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) شایسته‌ترین است، چراکه هم از نسل پیامبر است، هم شجاعت بنی‌هاشم در او جلوه‌گر است، هم سخاوت بنی‌امیه!...(3) البته سخاوت بنی‌امیه ادعای بی‌اساس است. وقتی از زبان دشمن چنین اعترافی شنیده شود، دوستان چه خواهند گفت؟ این‌که معاویه در شام، دربارهٔ او چنین تعبیراتی را بر زبان جاری می‌کند، نشانهٔ آن است که آوازهٔ کمالات او فراتر از حجاز رفته بود.

رابطهٔ سرشار از ادب و احترام علی‌اکبر (علیه‌السلام) به پدر و علاقه و محبت پدر به فرزند، در همهٔ مراحل زندگی این دو الگوی فضیلت وجود داشت و نهایت و اوج آن، در صحنهٔ عاشورا دیده می‌شود که به آن اشاره می‌کنیم.

 

در رکاب پدر

تربیت ولایی و تأدیب شایسته، سبب شده بود علی‌اکبر همواره در خدمت و اطاعت پدر بزرگوارش باشد و در نهایت ادب، گوش‌به‌فرمان و آمادهٔ جان‌نثاری شود.

وقتی حادثهٔ قیام اباعبدالله (علیه‌السلام) پیش آمد و امام برای مبارزه با فساد و طغیان امویان، از بیعت با آنان خودداری کرد و از مدینه خارج شد، علی‌اکبر در رکاب و همراه پدر بود و پس از اقامت چندماهه در مکه، چون امام تصمیم گرفت به سمت کوفه و کربلا حرکت کند، علی‌اکبر هم باصلابت و ایمان و عشق، در این کاروان شهادت حضور یافته بود. سخنانش در طول راه تا رسیدن به کربلا و نقشی که در آن حماسه داشت، ستودنی است.

به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی‌مقاتل» رسید، پس از استراحتی کوتاه و برداشتن آب، در مسیر حرکت یک‌لحظه خواب چشمان حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، و الحمد لله رب العالمین». سه بار این جمله را تکرار کرد که به‌طور ضمنی اشاره به حادثهٔ تلخ و مصیبت و شهادت داشت.

علی‌اکبر که سوار بر اسب بود، با شنیدن این ذکر (استرجاع) نزد پدر آمد و گفت: پدر جان، جانم به فدایت، برای چه استرجاع گفتی و خدا را حمد کردی؟

امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: سر بر روی زین اسب نهاده بودم که لحظه‌ای به خواب رفتم. سواری را دیدم که می‌گفت: این گروه سیر می‌کنند، مرگ هم در پی آنان روان است. فهمیدم که در این سفر به شهادت خواهیم رسید.

پرسید: پدر جان، مگر ما بر حق نیستیم؟

فرمود: چرا فرزندم، قسم به خدایی که بازگشت همگان به‌سوی اوست، ما بر حقیم.

علی‌اکبر گفت: پس دیگر چه باک از مردن در راه حق؟

حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می‌دهند. (4)

پس از چند روز، با محاصرهٔ فرات از سوی دشمن، یاران امام و خیمه‌گاه در مضیقهٔ بی‌آبی قرار گرفتند. هر چه به عاشورا نزدیک‌تر
می‌شد، فشار کمبود آب بیشتر می‌شد و برداشت آب از فرات مشکل‌تر می‌گشت.

روز هشتم محرم، امام حسین (علیه‌السلام) علی‌اکبر را همراه سی سوار برای آوردن آب به شریعهٔ فرات فرستاد تا با شکستن حلقهٔ محاصره، آب به خیمه‌ها بیاورند. گرچه هدف، صرفاً آوردن آب بود، ولی این هدف جز با درگیری با سپاه خصم و مأموران عمرسعد، میسر نبود.

آن گروه، صفوف دشمن را متفرق ساختند و وارد فرات شدند، مشک‌ها را پر از آب کرده به‌سوی خیمه‌ها حرکت کردند. در برگشت نیز با سربازان کوفه درگیر شدند و با دلاوری و شهامتی که از خود نشان دادند، توانستند با موفقیت آب را به خیمه‌گاه برسانند. (5)

 

در شب عاشورا

برای یاران امام حسین (علیه‌السلام) به‌ویژه جوانان بنی‌هاشم، شب عاشورا شبی ارجمند و سرنوشت‌ساز و لحظهٔ تجلی عشق و ایمان بود. جوانان هاشمی یکدیگر را سفارش می‌کردند که فردا باید با استفاده از این فرصت طلایی، بزرگ‌ترین حماسهٔ فداکاری را در راه عقیده و حمایت از امام بیافرینند.

علی‌اکبر ازجملهٔ کسانی بود که اصرار داشت در نبرد فردا و در میدان حق، پیش تاز باشد. وقتی سیدالشهدا (علیه‌السلام) خطاب به آن جمع دلیران مؤمن فرمود: «تاریکی شب شما را فرا گرفته است، بیعتم را از شما برداشتم، از تاریکی شب استفاده کنید و متفرق شوید و هر کدامتان دست کسی از خاندانم را بگیرید و بروید، این قوم در پی من هستند و اگر به من دست یابند با کس دیگر کاری ندارند»؛ این سخنان عکس‌العمل‌های خاصی را برانگیخت و جوانان و اصحاب، هرکدام با کلامی ابراز وفاداری و استقامت و آمادگی برای شهادت کردند.

اولین سخن را ابوالفضل العباس و علی‌اکبر بیان کردند و گفتند:

چرا چنین کنیم؟ هرگز مباد که پس از تو زنده بمانیم. سپس جوانان بنی‌هاشم سخنانی در مورد ماندن و فداکاری کردن تا مرز شهادت بر زبان آوردند. (6)

یاران و بستگان امام، آن شب تا سحر با شوق شهادت به عبادت و تهجد و آماده‌سازی خویش برای نبرد فردا مشغول بودند و علی‌اکبر هم در خدمت پدر و گوش‌به‌فرمان بود و برای دمیدن خورشید عاشورا لحظه‌شماری می‌کرد تا از پیش‌گامان جهاد و شهادت باشد و سخنی را که در راه آمدن به کربلا به پدرش گفته بود (اگر ما بر حقیم، پس باکی از مرگ نداریم) به اثبات برساند.

 

عاشورا، روز حماسه

خورشید عاشورا دمید، نبرد میان جبههٔ حق و باطل آغاز شد. یکایک اصحاب امام به میدان رفتند و شهید شدند. وقتی هیچ‌کس از آنان باقی نماند، نوبت به جوانان بنی‌هاشم رسید تا پای در میدان بگذارند.

علی‌اکبر، جوانی رشید و شجاع، خوش‌سیما و خوش‌سخن بود و گفتار و حرکاتش همه را به یاد پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌انداخت. به حضور امام حسین (علیه‌السلام) آمد و از پدر اذن میدان خواست. پدر هم اجازه داد. سوار بر اسب شد و آهنگ رفتن به میدان کرد. پدر و پسر با هم خداحافظی کردند، اما امام، با نگاهش جوان رشید خود را زیر نظر داشت و با حسرتی دردناک و درعین‌حال با شوقی فراوان به قد و بالای فرزند نگاه می‌کرد؛ نگاه کسی که از بازگشت او مأیوس باشد.

حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) دست زیر محاسن خود برد، نگاهش را به آسمان متوجه ساخت و با سخنانی که نشان‌دهندهٔ جایگاه والای علی‌اکبر و محبت پدر به این فرزند دلاور بود، چنین گفت:

«خدایا! شاهد باش که شبیه ترین مردم به پیامبرت در چهره و گفتار و منطق و عمل را به سوی این قوم فرستادم. ما هرگاه مشتاق پیامبرت می‌شدیم، به سیمای این جوان نگاه می‌کردیم. خدایا! برکات زمین را از این قوم بگیر و جمعشان را پراکنده و متلاشی کن، اینان ما را دعوت کردند تا یاری مان کنند، ولی با جنگ و قتالشان بر ما تعدی و تجاوز کردند.»(7)

آنگاه علی‌اکبر به میدان شتافت، درحالی‌که هیبت پیامبر و شجاعت علی و استواری حمزه و بزرگ‌منشی حسین‌بن‌علی را داشت.
در معرفی خود رجز می‌خواند و به آن رو به صفتان حمله می‌آورد. رجزهای حماسی او چنین بود:

«من علی، فرزند حسین‌بن‌علی هستم، از گروهی که جد پدرشان پیامبر خداست. به خدا سوگند، هرگز نباید ناپاک ناپاک زاده بر ما حکومت کند. من با این نیزه و شمشیر، در دفاع از حق و یاری پدرم، آن قدر با شما خواهم جنگید که نیزه ام خم شود و شمشیرم کند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتی شایستهٔ یک جوان هاشمی‌علوی.»

علی‌اکبر نبردی شجاعانه کرد و گروه بسیاری را بر خاک هلاکت افکند. ضربات و حمله‌های او چنان کاری بود که سپاه دشمن را به هراس افکند، به‌نحوی‌که هنگام حملهٔ او، صدای «الحذر، الحذر» (مواظب باشید) از نیروهای دشمن برمی‌خاست. رزم پرشور او، در آن هوای گرم و با لبی تشنه در آن نیم روز داغ، آن‌هم با سلاح و تجهیزات سنگین او را به‌شدت خسته و بی‌تاب کرد. لحظه‌ای دست از جنگ کشید و به خیمه‌گاه آمد تا آبی بنوشد و نیروی تازه‌ای بیابد، ولی در خیمه‌ها آب نبود و حسین تشنه‌تر از علی‌اکبر بود.

امام به او فرمود: پسرم! بر حضرت محمد و علی (علیه‌السلام) و بر من سخت و ناگوار است که از من کمک و آب بخواهی و یاری تو برایم میسر نباشد. سپس از وی خواست دوباره به میدان برود و بجنگد و اظهار امیدواری کرد که از دست رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) سیراب شود.

 

شهادت سرخ

حضرت علی‌اکبر، چند بار رفت‌وبرگشت و در هر نوبت، رزمی نمایان کرد و در نهایت در حلقهٔ محاصرهٔ سپاه دشمن قرار گرفت و از هر طرف بر پیکر او ضربه زدند و آن‌قدر مجروح شد و خون از بدنش رفت که بر زمین افتاد.

ستاره‌ای بود که بر خاک افتاد. حسین (علیه‌السلام) با شتاب خود را به علی‌اکبر رساند و سر او را بر زانو گرفت و خاک و خون از چهره و چشم فرزند زدود. علی‌اکبر در آخرین لحظات، چشم خویش را گشود و به سیمای سالار شهیدان نگاه کرد و ... جان باخت، درحالی‌که حدود 27 سال از سن او می‌گذشت.

حسین (علیه‌السلام) که این قربانی را در راه خدا داده بود، در پیش گاه خدا سربلند و مفتخر بود. خم شد و صورت بر صورت خونین پسر گذاشت. سپس از جوانان هاشمی کمک خواست تا جسد آن شهید را از میدان به عقب منتقل کنند و در خیمهٔ مخصوص شهدا قرار دهند. (8)

 

حادثهٔ عاشورا به پایان رسید.

سه روز بعد، وقتی امام سجاد (علیه‌السلام) برای دفن پیکر امام و شهدا از کوفه به کربلا آمد و بدن مطهر امام حسین (علیه‌السلام) را به خاک سپرد، جسد فرزندش علی‌اکبر را هم پایین پای آن حضرت دفن کرد.

این‌که ضریح امام حسین (علیه‌السلام) شش گوشه دارد، دو گوشهٔ جدا در پایین پا، محل دفن علی‌اکبر را نشان می‌دهد. امروز هر کس سالار شهیدان را زیارت می‌کند، این جوان باایمان را هم زیارت می‌کند. هر کس بر حسین‌بن‌علی (علیه‌السلام) سلام می‌دهد بر «علی‌بن‌الحسین» هم سلام می‌دهد.

علی‌اکبر، جانبازی و فداکاری را در کربلا به اوج رساند و حمایت از حجت الهی و امام زمان خویش را به‌خوبی انجام داد و برای همهٔ جوانان در همهٔ تاریخ، یک الگوی ایمان و جهاد و مبارزه و شهادت باقی ماند.

در راه خـــــدا ذبیـــح دیـن گردیـــد
بر حلقـهٔ عاشقـان نگیـن گردید

داغش کمــر حسـین را بشکست
با خون سرش حنای خونین بست

دیباچــهٔ داستان حــق، اکبــــر
قربانـــی آســتان حــق، اکبـــر
(9)

 

پی‌نوشت:

1- عبدالرزاق المقرم، علی‌الاکبر، ص 12.
2- جواد محدثی، برگ و بار، ص 134.
3- مقاتل الطالبیین، ص 31. بعضی هم این سخن را دربارهٔ علی‌بن‌الحسین امام سجاد (علیه‌السلام) دانسته‌اند.
4- ارشاد مفید، ص 226 و عبدالرزاق المقرم، علی‌الاکبر، ص 69.
5- عبدالرزاق المقرم، علی‌الاکبر، ص 71.
6- همان، ص 74.
7- بحارالانوار، ج 45، ص 43.
8- همان، ص 44.
9- جواد محدثی، برگ و بار، ص 134.

منبع: سایت راسخون، جواد محدثی